لطفهای کوچک، دامهای بزرگ!
حتماً شما هم به دردسر درخواستهای متعدد برای لطفهای کموزیاد مردم غریبه و آشنا افتادهاید درخواستهایی که ابتدا به شکل لطف بدون پاداش جلو چشم ما میان ولی بعد میبینیم که هزینه هنگفتی باید بابت آنها بپردازیم از لطفهایی که سر چهارراه کودکان کار به ما میکنند لطفی که همسایه ما برای پارکینگ منزل به ما می کنه لطفی که همکارمان تو محل کار به ما می کنه،… اما بعد میبینیم اون کودک کار تا مبلغ قابلتوجه از ما نگیرد دست از سرمان برنمیدارد، همسایه شما یکبار جای پارکش و به مهمانتان تعارف می کنه و ۲۹ روز در ماه جای پارک شما رو ازتون درخواست می کنه یا همکارمان یکقدم برمیدارد هر روز ما را با درخواستهای متعدد به دردسر می اندازه شاید در نگاه اول لطف دیدن و لطفکردن به اطرافیان اقدام خوب و مثبتی باشد؛ اما متأسفانه این رفتارهایی که ذکر کردم باعث میشود زمانی که کسی میخواهد برای ما قد بردارد و یا لطف کوچک به ما به کنه به بعدش فکر کنیم و دام بزرگ آنها نیافتیم.
امروز برشی از کتاب هنر خوب زندگیکردن رولف دوبلی رو با هم مرور میکنیم تا به یک راهکار ایدهآل برای فرار از این دامها پیدا کنیم و زندگی بهتری رو تجربه کنیم. ارادتمند شما فرهاد طاهری بخش.
رولف دوبلی رو بیشتر بشناسید
رولف دوبلی، متولد سال ۱۹۶۶، نویسنده، رماننویس و کارآفرین سوئیسی است. او فارغالتحصیل امبیای و دکتری فلسفهٔ اقتصاد از دانشگاه سنت گالن سوئیس است. او بهخاطر تألیف کتاب هنر شفاف اندیشیدن در سال ۲۰۱۳ به شهرت بالایی دستیافت. کتابهای رولف دوبلی که در ایران ترجمه شدهاند شامل هنر شفاف اندیشیدن، هنر خوب زندگیکردن و پیگیر اخبار نباشید است.
یک نفر از شما درخواست یک لطف کوچک کرده است. چقدر پیش میآید که بدون ذرهای تأمل بله بگویید؟ چقدر پیش میآید که جواب رد بدهید؟ چقدر پیش میآید که بعداً بهخاطر آن بله خودتان را سرزنش کنید و چقدر پیش میآید که از نه گفتن پشیمان شوید؟
وقتی که چند سال قبل آمار خودم را در پاسخ به این سؤالها جمع میزدم، متوجه شدم که خیلی زیاد پیش میآید که پاسخی مثبت بدهم. کارهای کوچکی که غالباً هم زمان بیشتری از تصور اولیهام صرف آنها میکردم، ولی آخر به نتایجی میرسیدم که به شکلی محسوس، کمفایدهتر از انتظارم بود. نیّتم این بود که بهطرف مقابلم لطفی کرده باشم؛ اما دست آخر به خودم لطمه میزدم.
این “مرضِ راضیکردن” از کجا میآید؟
در دهه پنجاه میلادی زیستشناسان سعی کردند تا متوجه شوند که چرا حیواناتی که حتی باهم رابطه خونی ندارند با یکدیگر همکاری میکنند. مثلاً چرا شامپانزهها گوشت خود را با شامپانزههای دیگر قسمت میکنند؟
وقتی صحبت از حیواناتی باشد که باهم رابطه خونی دارند پاسخ مشخص است: بخش زیادی از ژنهایشان با هم مشترک است. این تعامل به حفظ این خزانهٔ ژنی مشترک کمک میکند، حتی اگر به آن معنی باشد که برخی افرادِ خاص متضرر شوند، حتی اگر به معنی ازدسترفتن جانشان باشد. اما چرا حیواناتی که با یکدیگر رابطه خونی ندارند باید این ریسک را بپذیرند؟
جواب آن در ریاضیات و به طور مشخص در نظریهٔ بازیها نهفته است.
استراتژی معاملهبهمثل
رابرت اکسلراد، دانشمند علوم سیاسی آمریکایی، اسم “معاملهبهمثل” را روی آن گذاشته است. یک استراتژی ساده که از چنین دستورالعملهایی تشکیل شده است: در ابتدا با حریفت همکاری کن، بعد در ادامهٔ بازی رفتار حریفت را تقلید کن. پس اگر بعد از اولین حرکتم، حریفم با من همکاری کند، من هم همکاری خواهم کرد. اما اگر حریف همکاری نکند و از من سوءاستفاده کند دیگر با او همکاری نخواهم کرد.
عمل متقابل فقط در بین حیواناتی رخ میدهد که دارای حافظه بلندمدت هستند. یک شامپانزه تنها در صورتی میتواند با موفقیت این استراتژی را به کار بگیرد که بتواند بهخاطر بیاورد آیا یک عضو دیگر گروه قبلاً با او غذایش را قسمت کرده یا نه. تنها معدودی از گونههای بسیار پیشرفتهٔ جانوری هستند که قابلیت بهخاطر سپاری دارند. البته این تفکر استراتژیک در شامپانزهها بهصورت خودآگاه نیست؛ بلکه تکامل، این رفتار را در آنها نهادینه کرده است. ازآنجاکه ما انسانها صرفاً یکگونهٔ بسیار پیشرفته از حیوانات هستیم، این میل به عمل متقابل در ما هم وجود دارد.
استراتژی معاملهبهمثل، همان چیزی است که اقتصاد جهانی را سرپا نگه داشته است. ما هر روز با دهها نفر که با آنها نسبتی نداریم و خیلیهایشان آن طرف دنیا هستند همکاری میکنیم و از این کار سود زیادی بردهایم.
اما مراقب باشید!
عمل متقابل، خطرات بالقوه خودش را دارد. اگر کسی کار خوبی در حقتان بکند، احساس وظیفه میکنید که مثلاً با انجام یک لطف در حقش آن را جبران کنید. بهاینترتیب شما اجازه میدهید که زمامتان دست دیگران بیفتد. بهعلاوه، یک خطر دیگر و بسیار بزرگتر در کمین شماست: استراتژی معاملهبهمثل با اولین حرکت شروع میشود؛ با یک اعتماد بدون پیشزمینه یک بلهٔ خودجوش در همان گام اول.
از قضا در بسیاری از موارد این دقیقاً همان چیزی است که بعدها حسرتش را میخوریم. بهمحض اینکه این بلهٔ خودجوش از دهان ما بیرون میپرد، عادت داریم که برایش توجیه بتراشیم. سعی میکنیم دلایل محکمی برای انجامدادن آن کار پیدا کنیم، ولی به زمانی که برای انجام آن نیاز داریم بیتوجه هستیم. ما برای دلیلهایمان بیشتر از زمان ارزش قائلیم و این یک خطا در فرایند استدلال است؛ چرا که تعداد دلایل نامحدود است؛ ولی زمان، بیتردید محدودیت دارد.
نتیجهگیری
از زمانی که متوجه شدم این موافقت خودجوش، یک واکنش ریشهدار زیستی است، از پاسخ منفی ۵ ثانیهای “چارلی مانگر” بهعنوان یک ضد تاکتیک استفاده کردهام: “اگر در ۹۰ درصد موارد هم نه بگویید، چیز زیادی را از دست ندادهاید.” اگر کسی از من درخواست لطفی بکند قبل از اینکه تصمیم خود را بگیرم، دقیقاً ۵ ثانیه روی آن تأمل میکنم و اغلب جوابم منفی است. ترجیح میدهم که به طور منظم بیشتر درخواستها را رد کنم و محبوبیتم را به خطر بیندازم تا اینکه روش معکوس را در پیش بگیرم.
دو هزار سال قبل، سنکا، فیلسوف رومی نوشت: “همه آنهایی که شما را به خودشان فرامیخوانند، شما را از خودتان باز میدارند! ” پس به پاسخ منفی ۵ ثانیهای یک فرصت آزمایشی بدهید. این یکی از بهترین قاعدههای سرانگشتی برای زندگی خوب است.
هنر خوب زندگیکردن
رولف دوبلی